ما همیشه با تو بوده ایم....این روزها بیشتر

روح

پایان چهار ماهگی و دمیده شدن روح لحظه ی حساسیه ، اینکه توی چه حالتی باشی وقتی که داره روح دمیده میشه و چه روحی در او دمیده میشه      مدام سوره ی قدر می خونم ...خدایا روحی بر او بدم ؛ که مولایش هر دم بر او مباهات کند... ممنونم!   ...
16 خرداد 1391

میلاد مادر و u

میلاد بانوی دو عالم (س) واسه من ، جدای از تمام فضاهای معنوی ،برکات مادی زیادی هم داره !  وقتی تولدتو سالگرد ازدواجتو روز زن و جدیدا روز مادر (!) ت یکی باشه خب معلومه که سیل تبریکات و هدایاست که به سمتت سرازیر میشه  مخصوصا اینکه خیلی تصادفی نوبت سونوت با روز میلادشون یکی بشه و اونجا بفهمی که بانوی مهربانت ی دونه دختر بهت هدیه دادن!؟ ی دونه فاطمه بانوی کوچولو ؛ و همه ی اینا یعنی اینکه من خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوشبختم خوشبخت ترین مادر (!) روی زمین..... 
24 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

خدا رو شکر حالم خیلی بهتره و دوباره به زندگی امیدوار شدم ! تقریبا تمام دستورات ریحانه بهشتی رو انجام می دم. چند روزی میشه که علاقه شدیدی نسبت به u  پیدا کردم و دلم براش تنگ میشه ؛ انگاری که دارم مادر میشم !! از اونجاییکه علاقه وافری به مقدس اردبیلی دارم ، شروع کردم به خوندن کتاب حدیقة الشیعه  در کنارش مجموعه کتاب قصه کربلا رو هم که مهدی قزلی به قول خودش در ده فصل متصل منفصل نوشته رو دارم میخونم.روایتی ساده صریح و معتبر درباره ی واقعه ی کربلا. امیدوارم فرزند سالم صالح ساکت و سرحالی داشته باشم...
18 ارديبهشت 1391

ویار

ویار حالات نا بهنجاری ست که مادر دچار آن می شود !!!! و شامل حالت تهوع ، سرگیجه ، بالا آوردن ، حساسیت به بوها ، صدا ها ، آدم ها و... می باشد. و در بهترین حال ، امیدواری که روز به روز بهتر شوی اما ...! تمام طبیبان حاذق دور و برت ! تجویز های خود را به خوردت می دهند اما نهایتا تمام آن تجویز ها را هم بالا می آوری ؛ و بعد از گذراندن تمام این مراحل می شوی یک مادر خوووووب ؟! که دلش به عقاید خرافی ای خوش است که می گوید : مادری که ویار دارد بچه اش درشت تر است !؟ یا : مادری که ویار دارد بچه اش باهوش تر است ؟!  و با همین تلقین هاست که مادران سالها ی سال است که دوااام آورده اند و من نیــــــــــــــز ...
28 فروردين 1391

نوروزت مبارک

شب چهارشنبه سوری بود که فهمیدیم 6 هفته و 3 روز از وجود u می گذره تو برای خودت بزرگ شده بودی و کاری هم به کار ما نداشتی قلب تو در تب و ناب بودن و ما هم برای خود... امروز که هفته گرد وجود تو برای ماست ، نوروز است ، ابتدای سال 1391 نوروزت مبارک تا امروز تمام روزهای حاملگی برای من سرشار از شگفتی بوده و خواهد بود. انگار که تو خود تقویمی انگار تو قبل از تقویم روزها را میشماری و هفته به هفته تغییرات مرا ایجاد می کنی با شروع هفته شش حالت تهوع شروع می شود و انگار می دانی کی تمام می شود. با شروع هفته هفت عملیات هضم کند می شود و انگار می دانی کی تمام می شود. . . . انگار تو به خدا نزدیکی ، خیلی ...
28 فروردين 1391

این روزهای بدون u

این روزها من شدیدا مشغول کارهای خودم هستم  و پدر هم همین طور  انگار که قرار است وقتمان تمام شود و زندگی متوقف شود و ما مجبور باشیم تند و تند هی کار کنیم که مبادا بعدا که سوت پایان به صدا درمی آید چیزی از قلم افتاده باشد. هر روز کلاس می روم  هر روز ساعات زیادی را نت گردی میکنم هر روز ساعات زیادی را با دوستانم میگذرانم هر روز ساعات زیادی را با همسرم می گذرانم فقط با او و به فکر او انگار که قرار است سیلی بیاید و تمام آنچه را که برای خودم ساخته ام ببرد و من در تکاپوی استفاده ی هرچه بیشتر از این لحظاتم. اما واقعیت چیز دیگری ست ... قرار است موجود کوچک و ناتوانی که از من و اوست به جمع ما بپیوندد تا عشقمان را نصیب او هم بک...
17 اسفند 1390